1
حسادت می کنم . دقیقا میدونم نه غبطه خوردن نه حسرت خوردن و نه هر اسم دیگه
ای. اسم حسی که من دارم حسادته . من یک حسودم . یک حسود بیچاره . که
نتونستم برسم به اون چیزهایی که ارزوشو داشتم و نتیجه ش این شده که حالا به
"ر" حسودی میکنم . نمیدونم چی شد که از اون ایام خوش در من فقط یه سری
بدبینی و حس های بد به یادگار موند . من خیلی از فرصت ها رو از دست دادم .
دنیا به اخر نرسیده . هنوزم راه جبران پیش روم هست .. اما فکر اون فرصت
هایی که گذر کردن و رفتن ناراحت م میکنه و انگیزه ی زندگی کردن و نفس کشیدن
رو ازم میگیره . اعتماد به نفس ام رو تخریب می کنه . و حالا نتیجه ش این
شد که من به جایی رسیدم که برای خودم ذره ای ارزش قائل نیستم و بزرگترین
جز بی اهمیت زندگیم خودمم . من خودمو باور ندارم . این درد بزرگیه . این که
به خودت اعتماد نداشته باشی اینکه نتونی روی خودت حساب کنی برای انجام
دادن یه کار کوچیک ذره ذره ادمو دیوونه می کنه . من توی سال کنکورم نتونستم
بجنگم برای اونچه که دوستام با اعتماد به نفس اون رو از ان خودشون
میدونستن و برای رسیدن بهش تلاش میکردن . من نتونستم خودمو ثابت کنم .
خودمو به خودم ثابت کنم .. خودم به خانواده م ثابت کنم ..
نمی دونم .. پرم از حس های بد . نفرت ، دلگیری .. من حتی از خدای خودم هم دلگیرم . بابت تموم این اتفاقای ناراحت کننده ی این دوسال اخیر .
اصلا هیچی به ذهنم نمیرسه . اینکه چطور میتونم یه پاکن بردارم و این همه کثافت رو از وجودم پاک کنم برام یه سواله .
+
وقتایی که فک میکنم چه راحت گذاشتم فرصت های ارزشمند از من بگذرن ..یاد جمله ی زیبایی از حضرت علی می افتم «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» (فرصت مانند ابر میگذرد، مواقعی که فرصتهای خیری پیش میآید غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید) .
ایکاش وقتی برای اولین بار چشمم به این جمله افتاده بود عمیق تر روش فکر می کردم ..
اه ..
+
جریمه : یه sms میدی به "ر" و موفقیتشو تبریک میگی . صمیمانه و بدون هیچ قصد و غرض و مرضی .
- ۹۳/۰۴/۲۴