23.
دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ
مدتی هست که دیگه به خودم اجازه نمی دم برای هر ادم ناچیز و اتفاق کوچیک و عطر خاص و صدای نیمه اشنا و .. دلتنگ بشم . یکی از روزهای خرداد وقتی به خودم اومدم دیدم ادم دلتنگی هام . مدام و مدام اماده م تا دلتنگ بشم و غصه بخورم . غصه ی هر چیزی که در مدتی بوده و حالا نیست .
اما خب ..
امشب به دلم اجازه ی ریز شدن و تنگ شدن و فشرده شدن رو می دم .
بیش از ده ساله که من اول مهر مدرسه رفتم .
اینکه امشب بدون هیچ استرسی خونه ام و نگران فردا نیستم ، تجربه ی جالبی نیست ..
پارسال همین موقع نوشتم "اخرین مهرماه دوران دانش اموزی" .
و حالا من دیگه دانش اموز نیستم و نه زیر سایه ی اسم مدرسه ام هستم و نه دانشجوی دانشگاهی . یه معلق بودن خاص ..
آه ..
یه دستی اومد دنیای من و دوستام رو از هم جدا کرد . اونچه که بین ما مشترک بود رو پاره پاره کرد . حالا حتی دلم نمی خواد باهاشون تماس بگیرم و از هول و لای دانشجو شدنشون بشنوم .
+
عصر با یکی از بچه های پایه اول صحبت کردم . برای المپیاد زیست می خوند . از بچه های المپیادی گفت ،از تغییرات مدرسه ، از فردایی که میره سر کلاس ..
یه جورایی پرت شدم به سه سال قبل ..
مدرسه و کتاب هام ،7 سال تمام دنیای من بوده اند ..
حذف کردن مدرسه و فوکوس کردن روی کتاب ها ، یکم اذیتم می کنه ..
خدا کنه این یه سال صبر کردن و درس خوندن دوباره نتیجه ی خوبی داشته باشه . چون هیچ تصوری ندارم از منی که دوباره نتیجه ای نگرفته و شکست خورده ..
اصلا هیچ تصوری از دنیای بعد کنکور 94 ندارم . ذهنم خالی خالیه ..
خیلی دارم موج منفی میدم ، بهتر بکشم بیرون از این حرفا .
مهم اینه که نباید نا امید بشیم ،چون خدا هوای مارو داره!:)
اما خب ..
امشب به دلم اجازه ی ریز شدن و تنگ شدن و فشرده شدن رو می دم .
بیش از ده ساله که من اول مهر مدرسه رفتم .
اینکه امشب بدون هیچ استرسی خونه ام و نگران فردا نیستم ، تجربه ی جالبی نیست ..
پارسال همین موقع نوشتم "اخرین مهرماه دوران دانش اموزی" .
و حالا من دیگه دانش اموز نیستم و نه زیر سایه ی اسم مدرسه ام هستم و نه دانشجوی دانشگاهی . یه معلق بودن خاص ..
آه ..
یه دستی اومد دنیای من و دوستام رو از هم جدا کرد . اونچه که بین ما مشترک بود رو پاره پاره کرد . حالا حتی دلم نمی خواد باهاشون تماس بگیرم و از هول و لای دانشجو شدنشون بشنوم .
+
عصر با یکی از بچه های پایه اول صحبت کردم . برای المپیاد زیست می خوند . از بچه های المپیادی گفت ،از تغییرات مدرسه ، از فردایی که میره سر کلاس ..
یه جورایی پرت شدم به سه سال قبل ..
مدرسه و کتاب هام ،7 سال تمام دنیای من بوده اند ..
حذف کردن مدرسه و فوکوس کردن روی کتاب ها ، یکم اذیتم می کنه ..
خدا کنه این یه سال صبر کردن و درس خوندن دوباره نتیجه ی خوبی داشته باشه . چون هیچ تصوری ندارم از منی که دوباره نتیجه ای نگرفته و شکست خورده ..
اصلا هیچ تصوری از دنیای بعد کنکور 94 ندارم . ذهنم خالی خالیه ..
خیلی دارم موج منفی میدم ، بهتر بکشم بیرون از این حرفا .
مهم اینه که نباید نا امید بشیم ،چون خدا هوای مارو داره!:)
- ۹۳/۰۶/۳۱