An open ending

48

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ب.ظ

اتوبوس به شدت شلوغه . گوشی رو محکم چسبوندم به گوشمو و سعی می کنم حروف رو واضح ادا کنم تا شاید با وجود صدای ته چاهی م ، اونور خط بفهمه چی می گم .
یهو یه خانوم مسن ، که توی قسمت اقایون نشسته ، بعد از یه چشم غره از لابه لای ادم ها ، با فریاد بهم میگه : حرف نزن دیگه ، سردرد شدیم !

 ×  هنوز که هنوزه نفهمیدم صدای من چجوری باعث اذیتش شده بود اخه.
     یه وقتایی هست ادم واقعا حواسش نیست و بلند بلند صحبت می کنه ، اما من واقعا برام مهمه که
     صدای صحبتم با گوشی توی اماکن عمومی باعث ازار دیگری نشه ، در ضمن من به شدت روی
     حریم شخصی م حساسم و دلم نمی خواد چند جفت گوش اضافه همه ی زیر و بم زندگیمو از روی
     یه تماس تلفنی بفهمن  ؛ حالا اینکه من بیشعور بازی در اوردم یا  اون خانوم ، ملوم نیست ..
     راستیتش دلخورم شدم از لحنه خانومه ...

  • ۹۴/۰۵/۱۲
  • میم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی