88
قبلا ها تصورم این بود که یکی از مزخرف ترین حرکات ادمی ، گریه کردن مقابل
جمعه . حتی در خلوت هم گریه نمی کردم . کلا لزومی نمی دیدم که بخوام گریه
کنم .ممکن بود تلخ ترین اتفاق ها و نوسانات احساسی رو تجربه کنم اما اجازه
ندم چشمام خیس و اشکی بشن . اما این اواخر مسئله ای نبوده که بخاطرش گریه
نکرده باشم ! مقابل جمع ، در خلوت ، توی اسانسور ، وسط خیابون ، توی سرویس
بهداشتی عمومی ، ایستگاه مترو و.. . هی تند و تند اشک جمع شده توی چشمام و
چونه م لرزیده . برام هدیه خریدن و بجای خوشحالی ، اشک جمع شده توی چشمام و
کمی بعدش به هق هق افتادم. برام ارزوهای خوب کردن و من بازم گریه کردم .
خوشحال بودم و گریه کردم. دعوا کردم و گریه کردم. از خیابون رد شدم و گریه
کردم . توی پارک تاب بازی کردم و بابت بیست سالگی م گریه کردم. شام مورد
علاقه م رو خوردم و گریه کردم . من حتی امروز برای اون دختر کنکوری که
تصادف کرد و فوت کرد هم گریه کردم .
می تونم بجای تموم ادم های دنیا
گریه کنم . زار بزنم اونقدر که سرم تیر بکشه و ابریزش بینی م یه جعبه ی
دستمال کاغذی رو به گند بکشه. من یه منبع بی انتها از اشک دارم که حالا
حالا ها تموم نمی شه.
- ۹۵/۰۴/۲۶