An open ending

هاچین و واچین
عسل شیرین
قصه مون هنوز ناتمومه ..
از اینجا به بعد
کی میدونه که
چی سرنوشت مونه ..

[دانلود]



  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۷
  • میم

درخت تبار زایشی ِ خر ، انژیوتانسین ِخر ، گروه خونی ِ خر ، نورون های ِ خر ، سیستول و دیاستول ِ‌خر ، ژنتیک ِ خر ،‌فیزیولوژی ِ خر ،کمپبل ِ خر ، سلومون ِ خر ، تایز و زایگر ِ خر ، ‌C3 ی خر..
همتون خر ید ..
منم خرم . که به خاطر ِ یکی خرتر از خودم زیست خوندم.


+

مرحله دو تمام شد.
من هم .



  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۴۱
  • میم

سال نوی همگی مبارک.

[از طرف یه وبلاگ نویس خسته ؛ که تازه رنگ کردن تخم مرغ ش تموم شده و با دستای رنگی نشسته پشت PC و نه حوصله داره وقایع مهم 91 اش رو مرور کنه و نه حوصله داره به این جمله ی "عیدتون مبارک" پیچ و تاب بده و خوشگلش کنه.]

+

رستاک - عید من [دانلود]


  • ۰ نظر
  • ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۵۵
  • میم

سال 91:

ورکشاپ ! چیزی که یکسال براش لحظه شماری می کردم .. گند خورد بهش و رفت ..
لعنتیا ! لعنتیا!
می خوام بدونین خیلی اشغال تر از چیزی هستین که بخواین برام اسطوره و الگو بشین.
حالم از ریخت تون ، استیل نحستون ، اون پروتکل های اشغال تون بهم می خوره.

سال 90:

دو روز کارسوق هم گذشت ..
و حالا من احساس می کنم بخشی از وجودم را در ان ازمایشگاه کنار ان همه ادم دوست داشتنی و فوق العاده جا گذاشته ام ..

28 و 27 اسفند برای من شیرین ترین و عالی ترین روز های سال 90 بودند .. طوری که ایمان دارم حتی انرژی و انگیزه ام را تا سال اینده تامین خواهند کرد ..


  • ۰ نظر
  • ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۳۵
  • میم

نه جمله ای بود که سبز رنگ باشد ، نه حرفی نه چیزی ..
یک پیامک بود ..در حد یک کلمه : تبریک! از سمت یک دوست تپل دوست داشتنی !

و من  قبول شدم!

قبوووول..


  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۴۷
  • میم

از این چال روی گونه ام موقع خندیدن ، متنفرم ..



  • ۰ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۰۸
  • میم

فک می کردم امروز که پاسخنامه ی المپیاد ُ تحویل بدم ُ بیام بیرون ، همه چی تموم میشه ، این باری که دو ساله روی دوشمه ، برداشته میشه ..
یه استرس و اضطراب مداوم از ظهره که همراهمه و تا 20 اسفند هم باهامه ..
ینی میشه که من توی اسفند ، برم توی اون سایت کذایی ، بخش مربوط به خودم  رو باز کنم و یه جمله خوش رنگ سبز نمایان بشه؟
میشه؟

+

نوشته های این وبلاگ مدت هاست که حول دل مشغولی های من و المپیاده . وقتی مضطربی به جمله بندی خوب فک نمی کنی .. فقط دنبال اینی که 4 خط بنویسی و یکم اروم شی.
این وضع تا مدت ها هست . اگه خسته ات می کنه یا دوست نداری ، لطفا چشمات ُ ببند و برو بیرون اما لطفن حرفی نزن که من ُ بیشتر از این چیزی که هستم اشفته کنه ..


  • ۲۶ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۴۰
  • میم

ینی من واقعن اشتباه کردم ؟ کجای کارم اشتباه بود ؟ چی کار کردم که حالا همکلاسی م بعد از 5 سال در موردم اینجوری فک می کنه ؟


من تز روشن فکری برداشتم ؟ بعد از دبیر فیزیک ، تو دومین نفری هستی که در موردم این طوری فکر می کنی .. من توی زندگیم ،‌ حتی یک لحظه هم نخواستم ژست روشنفکر بودن بگیرم . حتی ذره ای بهش فکر نکردم ..
چی شده که تو حالا به من برچسب "روشنفکر تو خالی" میزنی .. چی شده که بابت "با من نبودن" خدا  رو شکر می کنی ..


این حق من نیست  ..
این حق من نیست که بقیه من ُ‌دلیل ناکامی ها و شکست هاشون بدونن . این جواب تمام اضطراب های پارسال من نیست . این حق من نیست که وبلاگت ُ باز کنی و هرچی که دلت می خواد در مورد من بنویسی . من ُ تو 5 ساله با هم همکلاسی هستیم . 5 ساله .. به حرمت اون لحظه های خوب ، به حرمت دوستی کمرنگ مون .. ای کاش اینجوری برخورد نمی کردی .
من فقط می خواستم اوضاع بهتر شه .. فقط می خواستم اونچه که حقمونه ، مال ِ ما بشه ..اخه دلم می سوخت . برای تمام دوران راهنمایی و کتاب های قطور مبتکرانی که خوندیم دلم می سوخت . دلم می گرفت از چهره ی غم زده ی دوستام .. دوست داشتم بازم مثه گذشته همه چیز ایده ال بشه ..
من نخواستم تو سردرد بشی . نخواستم اذیتت کنم ، سیمین ..
ای کاش اینقدر سنگدلانه در مورد من قضاوت نمی کردی .. امشب همه چیز رو به روم نابود شد .. بتی که از دوران راهنمایی ساخته بودم شکست ..همه ی روزای افتابی اول دبیرستان از بین رفتند .. تمام خاطرات خوبی که باهم داشتیم رنگ باختند ..

اگر فکر می کنی من خطاکارم . ایرادی نداره ، بازم برو توی وبلاگت و فیسبوک به من ناسزا بگو ، بازم توی مدرسه پشت سرم حرف بزن ..
من تو رو بخشیدم .

+

حالم بده ..
  • ۳۰ دی ۹۱ ، ۰۲:۳۹
  • میم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ دی ۹۱ ، ۱۹:۳۶
  • میم

بالاخره هر کسی یک روز وبلاگش را پیدا می کند نه ؟جایی که راحت باشد ، راحت بنویسد ، راحت حرف بزند ، حتی راحت فحش بدهد و نترسد از اما و اگر ها ..
اینجا احساس راحتی نمی کنم ..

+

من دچار شده ام به حسی که همیشه از ان ترسیده ام .

  • میم