An open ending

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

بالاخره هر کسی یک روز وبلاگش را پیدا می کند نه ؟جایی که راحت باشد ، راحت بنویسد ، راحت حرف بزند ، حتی راحت فحش بدهد و نترسد از اما و اگر ها ..
اینجا احساس راحتی نمی کنم ..

+

من دچار شده ام به حسی که همیشه از ان ترسیده ام .

  • میم

 نویسنده ی این وبلاگ خسته نیست ، در همه ی جوانب زندگی اش بی حوصله نیست ، مثلا حوصله دارد پنجشنبه ها و جمعه هایش را با رفتن به کلاس های مختلف المپیاد پر کند ، حتی حوصله دارد با یک عدد موجود دوپا که سمت مدیریت مدرسه اش را برعهده دارد سرو کله بزند اما حوصله ی وبلاگ نویسی ندارد .. وبلاگ نویسی در سال سوم و پیش دانشگاهی  مقابل تمامی اتفاقات روزانه ات رنگ می بازد .
  همه ی اینها  به خاطر ازمون مزخرف و اشغالی به نام کنکور نیست ، نه اصلا ، بلکه برای خاطر تمام انتخاب های مهمی ست که در این دوسال اخر روی سرت ویران می شوند.. !
انقدر روز ها و ساعت هایت درگیر سبک و سنگین کردن مسائل می شود که حتی یادت می رود موهایت را شانه کنی و عادت می کنی به کشیدن روزانه ی مقنعه روی مو های ژولیده ات !
تا به حال این سه ماه بر من این طور گذشته .. و طبق برنامه ریزی هایم نمودار خطی سختی ها بر حسب روز همچنان به صعود خودش ادامه می دهد..
 +
 می خواهم ریسک کنم ..
امتحانات ترم اول را نمی دهم . اصلا مدرسه نمی روم که امتحان بدهم . چه اهمیتی دارد مردود شدن یا گرفتن صفر؟

  • ۱۶ آذر ۹۱ ، ۱۹:۵۶
  • میم