فکر کردن زیاد به جنون و دیوانگی میرسه .
من اهسته اهسته دارم دیوانه
میشم . وقتی زیاد فکر می کنی برای هرکاری یه دلیل منطقی پیدا می کنی و دیگه
نمی تونی تصمیم بگیری . در مرحله ی بعد ، نمی تونی راجع به چیزی نظر بدی .
رفتار های خودتم زیر سئوال می بری .
صد بار هر کار و اتفاق و برخورد و و ادمی رو مرور می کنی ، حالتای مختلفو
بررسی می کنی ، رفتارهای خودتو ، رفتارهای دیگران ، دلایل خودت ، دلایل
دیگران ، افکار دیگران و ...مثلا یه اتفاقی در عرض 15 دقه رخ میده و
تموم میشه و میره پی کارش .من میشینم ثانیه به ثانیه شو بررسی می
کنم ، از نو می چینم ، ادماشو ، احساسشون ، رفتارشون و .. تحلیل می کنم اگه
اینطور نمیشد فلان ادم حاضر در اتفاق چی به سرش میومد . سرنوشتش چی میشد ،
احساسش چی میشد و اگر بهمان جمله رو نمی گفتم بهتر نبود ؟ اگه حرف دیگه ای
می زدم چی میشد ؟ فلانی چرا این حرف رو به من زد ؟ راجع بهم چی فکر کرد که
اینو گفت ؟ و ...
ته این افکار زنجیر وار ، میرسه به خودخوری و سرزنش .
میشی یه ادمی نمی تونه خودشو دوست داشته باشه ، نمی تونه تصمیم بگیره و
همیشه در تردید و عذابه ..
نیمه ی پر لیوان ؟
وجه مثبت ماجرا اینه که هیچوقت کسی رو قضاوت نمی کنی . چون می فهمی چرا
اینکارو کرده ، چون می تونی دلیلشو بفهمی . هیچوقت کسی رو سرزنش نمی کنی .
اما به اندازه ی تموم ادمای دنیا که سرزنششون نکردی ، خودتو سرزنش می کنی ..
در یک کلام ، نابود میشی در کل .
×دوباره توی مسیری قرار گرفتم ،که ادامه دادنش وابسته به تصمیم گیری های متعدد و متوالی یه.
اگه درست فکر نکنم ، اگه درست انتخاب نکنم، اگه درست تصمیم نگیرم این مسیر منتهی میشه
به یه جهنم بزرگ .
دعام کنید لطفا ، اگر که بهش اعتقاد دارید ..
- ۰ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۲