12. همه چی فعلا آرومه ..
خب در دوسه روز اخیر من به طرز خجالت اوری حالم خوب بود و خوب هست! نمی دونم چه چیزی باعث شده این خوشبینی مفرط در من به وجود بیاد ! [گاها در حد باب اسفنجی حتی!] و به این شدت به روزهای اتی امیدوار بشم .. اما هستم . نمی دونم چرا . همیشه توی زندگی م حس می کردم باید ادمی باشه که خوشحالم کنه . باید دستی باشه که غم هامو کنار بزنه باید یک نفر روی کره ی زمین باشه که با حرف هاش در من امید رو ایجاد کنه .. اما حالا می تونم احساسات بدم رو کنترل کنم و از این بابت خوشحالم . نمی خوام غم بد دادن کنکور و صاحب شدن اون رتبه ی بدشکل ، طولانی بشه و افسرده م کنه ..
من خوبم ..
و دلم نمی خواد هیچ چیزی این حال خوش رو از من بگیره ..
+
از بعد از کنکور ، این طولانی ترین زمانی بوده که احساس من پایدار و ثابت بوده . در حدی که گاهی نگران میشم وبه خودم هشدار می دم:
خجالت بکش ! ناسلامتی اون رتبه ی نجومی مال تو بوده ها! الان باید ناراحت و دپرس باشی !
+
این راسته که آدما عادت می کنن به شرایط جدیدی که درش قرار گرفتن و بعد از مدتی هم احساس خوشبختی می کنن ؟!
اخه پشت کنکوری بودن برای من لقمه ی بزرگی بود که نمی تونستم قورتش بدم و هضمش کنم .. اینکه الان آرومم و خدا رو شاکر ، نکنه به خاطر عادت کردنم به شرایط موجوده ؟! شاید اگه پرستاری تربت حیدریه هم می زدم و می رفتم بعد از یه ماه به همین اندازه اروم بودم و خدارو شاکر ..
- ۹۳/۰۵/۲۰