An open ending

34

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۸ ب.ظ

بارها و بارها اومدم پستی بنویسم ، اما در نهایت همه ی اون حرف ها به صورت پیش نویس قورت داده شدن . باز هم کسی نخوند ، باز هم کسی نفهمید .
نمی دونم چطوری از حالم بگم . مطلقا خوب نیستم. احساس می کنم ناکافی و بدم ..یه حس شرمندگی و خجالت.
از خودم و همه ی دور و بری هام خجالت میکشم . یه کنج عزلت برای خودم ساختم و خزیدم توش . نه توان به روز کردن وبلاگ رو دارم و نه حضور در هر جمعی ،چه مجازی و چه حقیقی .
روز هام مثل هم ، شبیه هم و بدون ذره ای تفاوت میان و میرن و من بیشتر و بیشتر توی خودم و سرزنش کردن ها و ملامت کردن ها و "ای کاش" گفتن ها غرق میشم . دوساله که روز هام شبیه هم ان . دوساله که حس می کنم زندگیم جلو نرفته و من پشت 17 سالگی گیر کردم .هنوز باورم نشده 19 ساله شدم . یه ادم نوزده ساله با این حجم عظیم سردرگمی و بی تکلیفی برام غیر قابل هضمه .. نمی تونم خودمو بپذیرم . ناتوانی و ضعفم برام اثبات شده ست و نمی دونم باید چیکار کنم .


 چند شب پیش کنار دریا بودم ، یه ساحل اروم و خلوت . اسمون تاریک بود و ماه کامل . اونقدر رفتم جلو تا هر چیزی به جز دریا از میدون دیدم حذف بشه . یه تاریکی و سیاهی عظیم .. و ماه . یه لحظه ، یه لحظه واقعا دلم خواست برم توی اب و خودمو غرق کنم . یه لحظه واقعا باور کردم باید این کارو بکنم .

+

خسته شدم . خسته .

  • ۹۴/۰۴/۱۷
  • میم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی