× کلا کنکور و دنیای کثیفش طوریه که نود درصد مدرس ها و استادها فکر می کنن باید انتقام تمام نداشته های زندگیشونو از جیب پدر و مادر دانش اموزا بگیرن ! گاهی وقت ها از شنیدن نرخ یه سری از کلاس های خصوصی دود از سرم بلند میشه ! از اونجایی که من دختر هوشیار و عاقل و بالغی (البته بیشتر به ظاهرم می خوره که باقل و عالغ باشم تا عاقل و بالغ !) هستم هیچوقت دم به تله ندادم و درگیر این طور مسائل نشدم اما این به این معنی نیست که از هزینه های گزاف این یه سال هم در امان موندم . خودم خوب می دونم تحمیل شدن این مخارج به جیب پدر گرام فقط و فقط به خاطر بی عرضگی منه. با اینکه خانواده چیزی نمی گن اما خودم بابت ریال به ریالی که داره خرج میشه شرمنده ام . خب این همه مقدمه چینی کردم تا خدمتتون عارض شم که بنده تبدیل شدم به اقای خرچنگ ! (سخت پوستی که مدیر باب اسفنجیه ، اونو میگم! ) یک موجود پول دوست خسیس واقعی ! طوری که همین یه هفته پیش نزدیک بود ملیکا رو بابت خرید حساب نشده و بی موقع از دیجی کالا نصف کنم ! شما اینا رو داشته باشید تا برم سراغ اصل مطلب ...
دیشب مشغول چرخیدن توی اینستا بودم که برخوردم به پیجی که بوت ها و پالتوهای بی نهایت قشنگی رو می فروخت ! ثانیه ای بعد من گوشی به دست دنبال مامان می گشتم تا عکس یه جفت بوت رو نشونش بودم .چند لحظه بعد که به خودم اومدم متوجه شدم که صحبت م با مسئول پیج در تلگرام تموم شده و من اون سفارش رو ثبت کردم و هزینه ش رو پرداخت ! درست مثل یک فیلم تمام مخارج کلاس ها و کتاب ها و دندان پزشکی و رفت و امد ها و کوفت ها و درد ها و مرگ ها از جلوی چشمم رد شد ! هر طور که فکر کردم سفارش اون بوت ها کار بی موقع و احمقانه ای بود . از دیشبه که دارم حرص می خورم . اخه توی این هیری ویری من بوت می خوام چه کار ؟! انسان عاقل و بالغ خرید کفش رو اینترنتی انجام میده اخه ؟ اگه اندازه م نبود چه خاکی بر سر بریزم ؟ مسئله اینه که ممکنه این بوت ها تا یه ماه دیگه هم به دستم نرسه و این مساویه با یک برزخ تمام عیار یک ماهه !
از من به شما نصیحت ، برای کنکور عین ادم درس بخونید و سعی کنید سال اول نتیجه بگیرید . ثانیا دیگران رو سرزنش نکنید چون بدترش به سر خودتون میاد . ثالثا خرید کفش رو اینترنتی انجام ندید تا توی بزرخی که من گیر کردم گیر نیفتید . رابعا جوگیر نباشید لطفا .
نچ نچ نچ ، قدرت خدا ! میبینید شما هم ؟ زندگی من سکانس به سکانسش پر از نتیجه ی اخلاقی و درس و پند و اندرزه ! هدفم از نوشتن این ماجرا این بود که اجازه بدم شما هم به اندازه ی قطره ای از این دریای بی کران معرفت و اخلاق بهره مند شید :د
× توی این دوماهی که دادشی مهدکودکی شده با تک تک سلول ها م به این باور رسیدم که مهد کودک ها بسی "حال خوب کن" اند! هر روز منتظرم از مهد برگرده و از اتفاقات اونجا تعریف کنه . از بردیا و بنیامین و شیطنت هاشون بگه . از یلدا و گریه هاش و امیر محمدی که به پسته ی سربسته ش گفته خپل احمق . (این مورد اخر رو با لحنی تعریف می کنه که انگار امیر محمد بیچاره مرتکب بزرگترین جنایت تاریخ بشریت شده !)
دو سه باری شده که زودتر دنبال دادشی رفتم و چند دقیقه ای نشستم و ناظر جنب و جوش و هیاهوی بچه ها بودم و از ته دلم گفتم خوش به حالشون ! چقدر فارغ و رها و ازادن ، چیزی که من نیستم .
ایکاش قدر اون روز هامو بیشتر میدونستم . لااقل ایکاش توی این چند سال اخیر طوری عمل می کردم که حالا روی دوشم کوهی از مسئولیت و استرس و نگرانی نباشه .
گفته بودم ادم ای کاش هام ؟ گفته بودم .
× پسر خاله م داره از خانومش جدا میشه . رابطه شون پر از گره و جار و جنجال و کشمکش شده . این مدت سنگ صبور عروس خالم ، من و مامانم بودیم . یه شب پیش ما موند و تا صبح با هم حرف زدیم . با تاریک شدن اتاق و روشن شدن چراغ خواب نشستم پای حرف هاش و غرق شدم توی سختی هایی که متحمل شده و نگرانی ها و دغدغه هاش . آنی حس کردم من من نیستم . من عاطفه ی 24 ساله ام با یک همسر نفهم و ازدواج اشتباه و تنهایی و تنهایی و تنهایی . نزدیک سحر که خوابش برد یاد مشکلات خودم افتادم . و حس کردم که تا به حال چقدر بی جا غر زدم و ضعف نشون دادم . اوضاع قاراشمیش نیست و روزگار باهام بد تا نکرده ، این منم که دارم با فکرها و تصورات احمقانه م شرایطو سخت می کنم . از اون موقع کمر بستم به اصلاح خودم . گرچه هنوزم منفی باف و بدبین ام ، اما حس میکنم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم :)
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۱:۰۱