An open ending

65. چل تیکه (4)

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ب.ظ

  × دقیقه ی نود هر فرایندی را در نظر بگیرید . حالا کمی قبل تر از ان را تصور کنید . راستش را بخواهید
      من همیشه کارهایم را در همین لحظه ای که تصورش کرده اید شروع می کنم . هیچوقت هم اهل
      برنامه ریزی نبوده ام . از این جهت است که تازه 20 شهریور ماه ، در پایانی ترین لحظات تابستان
      یادم امده از الو سیاه می توان لواشک هایی به غایت ترش درست کرد .
      تند و تند الو خریدن همانا ، ساعت ها الوی پخته صاف کردن همان .

 
  × میهن بلاگ به بیان ، بلاگفا به بیان ، پرشین بلاگ به بیان و از هزار جای دیگر به بیان . خیلی هم خوب
     خیلی هم قشنگ ، فقط من اخرش نفهمیدم الان برای انتقال ارشیو وبلاگ دیگرم (که در سرویس بیان
     هم هست) به اینجا باید چکار کنم ؟ تروخدا راهش کپی پیست دانه دانه ی پست ها نباشد ! 

 
  × از دوم دبیرستان ، خرید اول مهر برایم بی معنی شد. سه سال اخر، خودم را مجبور به خرید کردن در
     ابتدای پاییز نمی کردم . صبر می کردم پاک کنم گم شود یا خودکارم  تمام شود یا اتودم بپوکد بعد
     بشینم به چاره اندیشی
!  اما خب از همه ی اینها هم که بگذریم دلم ذوق کردن برای وسایل جدید
     و بوی نویی کیف می خواهد . خرید کردن لوازم التحریر درست همین الان ، فقط همین الان،
نه کمی
     قبل تر و نه حتی بعد تر ،درست در همین خنکی هوای شهریور ماه . اما این هزینه های گزافی که
     بخاطر کتاب ها  و کلاس ها و ازمون های الاغچی و ... به جیب بابا تحمیل شده ، وجه خسیس و
     و به شدت صرفه جوی شخصیتم را  پرورش داده طوری که به خودم حتی اجازه ی خرید یک پاک کن
     کوچولو را هم نمی دهم .
    اخر ارمان های ما این نبود که در شرف 20 سالگی همچنان اویزان جیب پدر باشیم ، بعله ، بعله !   


  • ۹۴/۰۶/۲۱
  • میم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی